ویرگول

،

ویرگول

،

من فکر میکنم آدم هایی هستند که به کوتاهی ظاهر شدن ویرگول در جمله، می‌آیند و معنی زندگی را بهم میریزند!

نویسندگان

دل

راستشو بخوای، دلم برات تنگ شده، برای اینکه این روزا از درگیریام بهت بگم و تو نه قربون صدقه م بری نه چیزی فقط و فقط گوش کنی، میدونی رابطه منو تو ایده آل ترین نوع دوستی ای بود که من دوست داشتم اما کاش واسه توهم همینجوری بود نه اینکه حست فرق کنه و...
دیگه خونه مونم عوض شده و اینجوری نیست که هر روز بیام باغ و قدم بزنم یا اینکه اتفاقی ببینمت مطمئنم با همین دو سه خیابون دور شدن یه دنیا فاصله افتاد بینمون یه دنیا فاصله و قهرو دوری... امروز بین وسایلایی که داشتم جا میدادم، عروسکتو دیدم عروسکی که خواهرت بهت داده بود و برای تولد من دادیش بهم، میتونم بگم عجیب ترین کادوی تولدم بود عجیب ترین و قشنگ ترین و تو یه کلمه "خاص" ترین... راستش هیچوقت یادم نمیره چه تولدی برام ساختی پارسال، میدونم میتونم امسال با برگشتنم جبرانش کنم و همین که تو روز تولدت بیام خیلی شوک میشی اما چه فایده؟ میشع گفت من امروز اومدم ولی نمیخوام چیزی برگرده؟ قطعا نمیشه، دلم شور میزنه واسه اینکه نکنه امین چیزی بگه و من ندونم چی بگم یا بدونم اما نگم یا اینکه سست بشم، دلم میخوادت اما عقلم نه، باید پا گذاشت رو این دل لعنتی
  • کاما

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی