ویرگول

،

ویرگول

،

من فکر میکنم آدم هایی هستند که به کوتاهی ظاهر شدن ویرگول در جمله، می‌آیند و معنی زندگی را بهم میریزند!

نویسندگان

 شروع همیشه سخت بوده است مخصوصا اگر به دنبال پایان اتفاق افتاده باشد، آدمی تا از چیزی دست کشید به چیزی دیگر می‌آویزد و این روند به گمانم تا انتهای عمر زمین و حتی بعد از آن ادامه داشته باشد مثلا اینکه از دنیا دست میکشیم و به آخرت می‌رسیم.

من هم حالا پس از پایان آدم ها در زندگی‌ام به سرآغاز این وبلاگ رسیدم پس از گریزی که انتخابش کردم و البته که بارها بریده ام از آدم ها... با این حال هر شب تنهایی و ترس تمام وجودم را فرا میگیرد و با فکر به اینکه خدا برایم میماند آرام میگیرم، صدایی مدام در من میگوید به راستی که آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟! میگویم هست هست هست... 

پس ای نزدیک تر از من، به من

با نام تو از سر، آغاز میکنم...






{این وبلاگ اولین نیست آخرین هم نخواهد بود، حداقل برای من! }