ویرگول

،

ویرگول

،

من فکر میکنم آدم هایی هستند که به کوتاهی ظاهر شدن ویرگول در جمله، می‌آیند و معنی زندگی را بهم میریزند!

نویسندگان

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

هیت 2

وقتی میخوام باهات حرف بزنم و نیستی و بی حوصله ای ازت بدم میاد

هیت

همه چی خوبه اما حس تنفر دارم بهت، فکر کنم اختلال بوردرلاین دارم، از اینکه هیچوقت بهم احساس امنیت نمیدی متنفرم انگار هیچوقت واسه من نیستی انگار هیچوقت اصلا نیستی

Lam s

همه چیز اینبار متفاوت بود، بعد از چند وفت دیدمت؟ نمیدونم! ولی اونقدرا نگذشته بود، شاید به این خاطر متفاوت بود که تو فهمیدی من بیکار نیستم و برات ارزش قائلم اگر کاری میکنم یا اگر وقتمو خالی میکنم، اومدی سمت خونه مون که منو ببینی با اینکه همین امروز نتیجه ها اومده بود با اینکه میدونم خوب نبودی با اینکه میدونم همه چی برات تغییر کرده و داری نابود میشی، ساکت بودی تقریبا چیزی که از تو توی دیدارامون بعیده، بعد کم کم حرف زدیم همینجوری که داشتیم میرفتیم برام یه گل کاغذی از درختای اویزون تو پیاده رو کندی و بهم دادی، بار اولی بود ازت گل میگرفتم بعد از دوسالو نیم، گرچه همه این دوسالو نیم باهم نبودیم گرچه خیلی اتفاقا افتاده و همه چیز نابود شده گرچه که حتی رلم نیستیم اما من حس میکنم جدیدا حست عوض شده و نوع رابطه مونو میخوای عوض کنی اما نمیتونی بگی نمیخوای یا از خودت اطمینان نداری یا هرچی نمیدونم مهمم نیست، راه رفتیم و یه جا تو پیاده رو تو یه کوچه نشستیم حرف زدیم حرفای مختلف درمورد بقیه درمورد خودت درمورد خودم یوگا دخترا پسرا، درمورد قضیه یه ادمی تو زندگیت حرف زدی بعد یهو یادمون اومد که اوه مربوط به دوسال پیشه و چقدر روزا و ماجراها کنار هم گذروندیم، یه جایی بین حرفاگفتی خوبی؟ گفتم اره گفتی مطمئن؟ گفتم چطور مگه؟ گفتی نگاهت ناراحته گفتم خستمه و خوابم میاد گفتی نه این نگاهت با وقتی خسته ای فرق داره درسته وقتی حرف میزنیم معمولا چشم تو چشم نگاه نمیکنم اما نگاهتو میشناسم، راست میگفتی یه بغضی تو گلوم بود و خوب نبودم، چرا؟ چون میدونستم داری نابود میشی میدونستم هیچی ازت باقی نمیمونه، گفتم نگرانتم خندیدی، یکم بعدش گفتی پاشیم راه بریم اما به محض راه افتادن یه حرفی زدی که سرش روز قبل هم بحثمون شد، میدونی چقدر بدم میاد و باز تکرار میکنی، گفتم از همین جا اسنپ میگیرم و توهم برو به چیزی که گفتی برس، گفتی ببخشید غلط کردم ولی ببخشید مگه میتونه آب ریخته شده و حرف زده شده رو پاک کنه؟ اونم به این سرعت؟ همینجوری که تند تند داشتم میرفتم استین لباسمو کشیدی گفتی نرو دیگه اشتباه کردم گفتم باشه،تو دروغ گوی خوبی نیستی اینو از همون اولی که نشستیم تو پیاده رو بهت گفتم، میدونستم چی تو سرته و میخوای بری، میدونستم باز میخوای از سر و ته بیرونمون بزنی ولی قول داده بودم غر نزنم قول داده بودم گیر ندم ساکت موندم میدونستم خودت میگی که میخوای از اینجا بری پیش دوستات، میدونی چیه؟ من از اولویت چندم بودن بیزارم از تو از اینکه نا امنی از اینکه انگار حتی وقتیم هستی نیستی بیزارم، داشتم میگفتم، گفتم باشه و راه رفتنو ادامه دادیم و هی سقلمه زدی بهم که حرف بزن گفتم حرفم نمیاد دیگه،میدونی چرا حرفم نمیومد؟ چون تو تمام اون شور و انگیزه ادمو از بین میبری با این رفتارت، با این حال به زور بازم شروع کردم به حرف زدن تا اینکه رسیدیم به خیابون اصلی باز زنگ زدی به دوستات و هماهنگ کردی و باز بحث بالا گرفت من داشتم اروم حرف میزدم اما تو چون میدونستی چیکار کردی شروع کردی داد و جنجال که دست پیش بگیری مبادا پس بیفتی، من از اینکه کسی سرم داد بزنه بیزارم اونم وقتی خودش مقصره بهت گفتم داد نزن اما گوش ندادی انقدر داد زدی که یه لحظه دستمو گذاشتم رو بازوت و با حرص گفتم داد، مکث، نزن، بعد از دوسال و نیم اولین باری بود که بهت دست میزدم انگار دکمه آفتو زدم چون همون لحظه یهو ساکت شدی، میدونم شوک شدی تا چند ثانیه وایساده بودی و بازوتو گرفته بودی در حالی که من خیلی اروم و بدون فشار بهت دست زده بودم، همینجوری وایساده بودی نگاهم میکردی منکه جند قدم جلوتر بودم برگشتم بهت گفتم بیااا بعد تازه موتورت راه افتاد دوباره شروع کردی اما آروم تر بعد گفتم خیلی خب من اشتباه کردم چون نمیخواستم تو خیابون همه توجه هارو جلب خودمون کنی! بعد یادم نیست درمورد چی حرف زدیم، هوم قد؟ اون وسط چجوری درمورد قد حرف زدیم؟ یادم نمیاد چجوری یهو رسیدیم به قد! شاید چون تو قدت بلنده و همیشه میشه سوژه ش کرد حتی تو بدترین اوضاع! نمیدونم چی شد باز شروع کردی سقلمه زدن بهم کاری که میدونی بدم میاد میدونی که دوست ندارم لمسم کنی و اجازه نمیدم گفتم میزنمتا گفت به من دست نزن گفتم چطور تو به من دست میزنی من نباید بزنمت؟ بعدش یکم دیگه راه رفتیم موقع خدافظی دستتو مشت کردی اوردی جلو که بهت دست کرونایی بدم اولین بار بود تو این دوسال و نیم، تقصیر خودم بود نباید بهت دست میزدم چون تو فقط دست زدنو میبینی اما نمیبینی که که چرا بهت دست زدم و نمیفهمی که کل خیابونو گذاشته بودی رو سرت، همینجوری نگاهت کردم نه چیزی گفتم نه کاری کردم مشت زدی به بازوم دستمو اوردم که بزنمت خودتو کشیدی عقب گفتی چرااا گفتم میخندم باهات پررو میشی پشتمو کردم بهت و رفتم سمت خونه و نگاه نکردم رفتی یا وایسادی یا چیکار کردی رفتم و پشتمو نگاه نکردم تا خود خونه... گلتو گذاشتم خشک بشه همینطور دستمو...