ویرگول

،

ویرگول

،

من فکر میکنم آدم هایی هستند که به کوتاهی ظاهر شدن ویرگول در جمله، می‌آیند و معنی زندگی را بهم میریزند!

نویسندگان

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

جز تو

بعد از تبریک تولدت
همه چیز برگشته
خوندن پیاما
غرق شدن تو فکر
آرزوی خواب
تا صبح بیدار موندن
اشک ریختن
نوشتن
همه چیز برگشته
همه چیز به جز تو

آخ

کلی نوشتم، پاک شد
پیام دادی، اونم وقتی از دوازده و روز تولدم گذشته بود، گفتی نخواستی روز تولمو خراب کنی و با خودت گفتی اخرین نفر بگی، گفتی گذاشتی بیست چهار ساعت تموم بشه بعدش پیام بدی،
ولی نتونستی پیام ندی و دلیلشو نمیدونی
گفتی در کل تولدت مبارک
آخ عزیزم... آخ

همین؟

دلم برات تنگ شده
همین

توهَم؟ توهُم؟

توهم مثل یه ماه پیش من، درگیری با خودت؟ فکر میکنم برای تو اسون تره که هیچکاری نکنی چون همیشه اونیکه اول تولدشه الگو میشه یه جورایی، میتونستم برت گردونم خیلی راحت اما نخواستم و میدونم توهم با دوروبریایی که داری نمیخوای این کارو بکنی منم منتظر نیستم اما هیجان دارم براش، فکر میکنم جالب باشه این دوهفته ی پیش رو
خدایا؟ مرسی، فقط میتونم همینو بگم، من معجزه تم و معجزه ت میمونم و بهت اثبات میکنم ارزش این معجزه رو دارم :)

بلیور

Miss you
اخرین پیامی که تو اسامون هست...

گفتی میخوام از این به بعد مثل تو باشم...

پونزده روز دیگه تولدمه میدونم انقدر گذشته و به خاطر دلایلی که منم داشتم، کاری نمیکنی برام اما راستش ته ته دلم دوست دارم تو مثل من نباشی...

Notebook

نوت بوک رو دیدم، یاد خودمون افتادم، چرا؟ نمیدونم! شاید صرفا به خاطردلتنگیه میدونی نمیدونم دیگه چند روز میگذره از اون روز ولی میدونم چهل روز رد شده اما گاهی هنوز میای تو فکرم، راستش شاید بعدا که اینو بخونم به نظرم بیاد به خاطر فشارای وحشتناکی که روم بوده این حرفو زدم اما دوست دارم پیدات کنم بغلت کنم، دوست دارم واسه تولدم بیای بازم مثل پارسال سورپرایزم کنی، چیزای بدو دوست دارم...
اون اهنگه تو فیلمه میگفت من هنوزم به ماه نگاه میکنم اما تورو میبینم

حیاط

امروز هوا بهتر شده بود با ش رفتیم تو حیاط خوابگاه و من عمیقا دلم برات تنگ شد چون اولین باریه که از دوسال پیش، از وقتی اومدم تو خوابگاه، تو حیاط راه میرمو تو نیستی، این مدت هوا سرد بود اصلا تو حیاط نمی‌رفتم اما امشب که رفتم یه حال و هوای عجیبی بود و دلم سخت گرفت دلم سخت دلتنگت شد دلم سخت خواستت اما نه اینکه باشی دلم فقط اون گذشته رو خواست... همیشه با توکه حرف میزدم تو همین حیاط راه میرفتم گوشه به گوشه شو از برم گوشه به گوشه ش ردپایی از من و صدای تو هست و خنده هامون اخ از خنده هامون که هنوزم میشه لای انبوه برگای سوزنی صداشو شنید و اخ از گریه م که فقط تو صداشو شنیدی...