ویرگول

،

ویرگول

،

من فکر میکنم آدم هایی هستند که به کوتاهی ظاهر شدن ویرگول در جمله، می‌آیند و معنی زندگی را بهم میریزند!

نویسندگان

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

یه وقتی moon سیو بودی یادته؟

از آخرین باری که اینجا پست گذاشتم زیاد میگذره اما از آخرین باری که اینجا نوشتم نه
چند بار اومدم نوشتم اما هربار یادم رفت پست کنم یا هرچی و متنه از بین رفت، از اسفند تاحالا خیلی اتفاقات افتاده خیلی تغییرلا داشتبم مهم ترینش روزی بود که کادو تولدمو اوردی بعد عید، روزی که کلی دعوا داشتیم قبلش و تو اومدی نزدیک خونمون گفتی بیا باید حلش کنیم، زانو زدی جلوم کادومو گرفتی سمتم و گفتی ببخشید، بعدش خواستی بغلم کنی اما نذاشتم، سعی کردیم باهم همه چیو درست کنیم اما راستش تو بیشتر از چند هفته نمیتونی خوب باشی و من حس میکنم همه خوب بودنات نقش بازی کردنه گرچه شاید بی انصافی باشه حرفم، الان حرف نمیزنیم، چرا؟ نمیدونم! ازم پرسیدی چه ارزی خریدی گفتم دوست ندارم بگم و کلی دلیل پشتش اوردم بعد تو خوندیو جواب ندادی گفتم چرا گفتی حرفی نداشتم منم گفتم خیلیم خوب و دیگه حرف نزدیم، خیلی احمقانه ست نه؟ حتما بعدا وقتی بخونم خنده م میگیره اما خب مطمئنم دلیل حرف نزدنمون این نیست، خب من میدونستم بعد به مدت که زیاد خوب بودیم این اتفاق میفته، چند روز دیگه امتحان دارم، روزای اول خیلی منتظر زنگت بودم اما الان نه، تقریبا یه هفته ست حرف نمیزنیم و مطمئنم طولانی ترم میشه چون من اصلا حاضر نیستم پیام بدم، داری میری جلسات تراپی به نظرم خوبه، نمیدونم از منم حرفی زدی یا نه اما امیدوارم صادق باشی، با منکه صادق نبودی، دروغای ریز و درشتت که پشت هم میزدن بیرون و من هیچی نمیگفتم و میخندیدم یادم نرفته، جدیدا فهمیدم اسم سینارو جای هر ادمی که نخوای اسمشو بیاری میگی، باحاله، دروغگوی خیلی بدی هستی اما، همین که یهو به صرافت میفتی زیاد توضیح میدی لو میری و به لطف حافظه ضعیفت سوتی میدی، البته دروغگو کم حافظه ست کلا و برای تو مزید علت شده، هه
میدونی دلم باهات صاف نمیشه انگار در عین حالی که تلاش میکنی در عین حالی که دوستم داری حس میکنم اینا هیچکدوم از ته دلت نیستن و دروغ میگی حس میکنم اگه واقعی بودن تو عملت میومدن، حس میکنم دیگه حتی اگه کامل عوض بشی هم نمیتونم باورت کنم، کاش همه چیو خراب نمیکردی، کاش مودی نبودی کاش میفهمیدم چی تو مغزته چی تو ذهنته کاش میفهمیدم وقتی خوب میشی واقعا خوبی یا نقشه یا حرفه یا ادا یا واسه تجربه زیادته، هیچی نمیدونم بهت بدبینم و نمیخوام ادامه پیدا کنه با اینکه دلم یه حرف دیگه میزنه
من دوستت دارم کاش اینو میفهمیدی کاش میفهمیدی برام کافی نیستی اینجوری که انگار هم دارمت هم ندارمت کاس میفهمیدی سختمه دارم عذاب میکشم واسه بودن کنارت و ادامه دادن چیزی که نمیدونم چیه، کاش میشد اینارو بفرستم برات اما دوست ندارم بیشتر از این بشکنم چون تو هنوز بزرگ نشدی چون... ولش کن
دلم پره شاید توهم دلت پره واسه همینه که یه هفته ست خبری ازت نیست، هوم به نظرم باید همینجوری تو اوج تموم ‌شه بدون خدافظی بدون توضیح با انتظار
یه ماه دیگه همچین موقع هایی میشه سه سال که دوستیم، سه سال یه عمره خودش باور کن...
خستمه کافیه دیگه
منتظرتم با اینکه دلم میگه پیام بدم، چقدر بیهوده امیدوارم و منتظریم منو تو