ویرگول

،

ویرگول

،

من فکر میکنم آدم هایی هستند که به کوتاهی ظاهر شدن ویرگول در جمله، می‌آیند و معنی زندگی را بهم میریزند!

نویسندگان

۹۰ مطلب توسط «کاما» ثبت شده است

ف

خوابتو دیدم، از مغزم برو بیرون برو بیرون برو بیرون...
نمیخوام ببینمت چه تو واقعیت و خیابون چه تو خواب و کابوس...

دلتنگی

چیه این دلتنگی؟ که حتی میتونی دلتنگ دشمنت بشی...

:)

زنگ زدی و گفتی من اگه میتونستم برگردم عقب جلوی مرگ خواهرمو نه، جلوی دوست شدنمو با تو میگرفتم :)
فقط یه سوال دارم ازت
از خواهرت که همه چیزو میبینه و میشنوه خجالت نکشیدی که این حرفو زدی؟


الو سلام سلام سکوت خوبی مرسی سکوت سکوت سکوت فکر نمیکردم بوق بخوره سکوت سکوت دلیل این کارت چی بود اگه دلیلشو نمیفهمی توضیح دادن منم بی فایده ست تو تیکه انداختی گفتی خداروشکر دورت شلوغه منم گفتم خداروشکر واقعا پس تو مقصری باشه نمیخوای حرف بزنی پس چه حرفی؟ میخوای عذرخواهی کنم الان نه عذرخواهیت ارزشی نداره برام یعنی نه عذرخواهیت کلا خودت ارزشی نداری دیگه برام خب پس چرا زنگ زدی چون برام مهمی اینکه ارزشی نداری با اینکه مهمی فرق داره که اگه بخوام توضیحش بدم چندش میشه و اینا باشه فقط بهت توضیح میدم اونروزو حرفمو میزنمو بعدشم تموم اون صدایی که شنیدی که بهش گفتم بیا تو و غیره دوست دختر ب بود و بدون تو تو موقعیتی اینکارو کردی ورفتی که من یه تصیمیمی برای زندگیم گرفته بودم که به حدی مهم بود حتی بابام اشکش دراومد و گفت اینکارو نکن میدونی چیه ساکت شو بذار حرفمو بزنم نه بذار بهت بگم تو نه اونموقع نه قبلش با من هیچ حرفی نمیزدی من از کجا روحمم باید خبر دار میشد که تو تصمیم گرفتی یا هرچی نه اونموقع خوب بودم این مدتو میگم که رفتی حرفمو میزنم و قطع میکنم مثل توکه حرفاتو زدی و بلاک کردی من اگه میتونستم برگردم عقب جلوی مرگ خواهرمو نه جلوی دوست شدنمو با تو میگرفتم خدافظ خدافظ

شیرینکینگ

با همه بدیات دلم برات تنگ میشه خیلی وقتا، حتی وقتایی که دارم از ته ته دلم میخندم
س از کانال لفت داد این یعنی دیگه از من جدا شده کامل
بعد از دلیت اکانتش این دومین شوک بود شوک که نه نشونه درواقع، من دارم تو ذهن همه تون تموم میشم اروم اروم تحلیل میرم و یه روز میرسه که دیگه هیچی ازم تو ذهنتون نمیمونه جز صدام، اخ از صدام، اخ از وقتی برات میخوندم...
Take me to the roof I Wana see the world when I stop breathing...

شبی که ماه کامل شد

نشستیم شبی که ماه کامل شد دیدیم، یادت افتادم یاد ظهری که باهم رفتیم سینما دیدیمش، وقتی صورتت با صحنه های فیلم روشن و تاریک میشد و حتی تو اوج جدی ترین صحنه ها هم یه چیز خنده دار میگفتی واسه اینکه توجه منو از فیلم به خودت جلب کنی، ظهر بود ولی موقع فیلم دیدن از سرما لرزیدیم تابستون بود ولی انگار توی سالن زمستون زودتر از راه رسیده بود، مثل شب یلدا که ظهرش گرمه شبش زمستون... دلم تنگته ولی نباشی بهتره
برو
تورو
میذارم تو این قلب
میسپارم به این رود
میسپارم به این رود
ببین
ببین
من از عشق تو ساختم
یه زره با کلاه خود
یه زره با کلاه خود

دلم برات تنگ شده لعنتی، بلاکت کردم روزی که شبش یلدا بود چون نمیخواستم یه دقیقه بیشتر ادامه پیدا کنه این حال نامعلوم، داشتیم خرابش میکردیم هردومون، گند زده بودیم به این رابطه که اسمش مثلا دوستی بود
و تو
اخ از تو
اخ از تو عزیزم
حسامو له کردی
ندیدی
دور شدی
خندیدی
گم شدی
الان که من به تو فکر میکنم
تو به سعید و بردیا و دوست دخترت فکر میکنی
به دوستای جدیدت
به دوستای قدیمیت که من دیگه من توشون نیستم
به علی
به امین که کنکور داره و میتونه با من حرف بزنه اما تو نه
به تولدت به کادویی که از دست دادی
به عید به عیدی که روش واسه نمیدونم چی حساب کرده بودی
دلم برات تنگه و تو دلت؟ سنگه
صدا میزد منو قلبی که دوستم داشت که دوستم داشت منو برد با خودش بیرون...
دلم برات تنگه و لعنت به دلتنگی
اما وجودم پر از حس نفرت توام با حس دوست داشتنه
مثل اون دوتا ماهی ماه تولدم که برعکس همن، حسای برعکس، رفتارای برعکس، ادمای برعکس...
گفتی فراموش میکنی همه چیزو برعکس چیزی که من نوشته بودم
گفتی نمیبخشیم برعکس چیزی که من گفته بودم
ما برعکس بودیم تو همه چی ولی اجتماع نقیضین قشنگه، نیست؟ مثل منو تو که کنار هم کل چمرانو پیاده رفتیم شونه به شونه مثل منو تو که ارمو قدم زدیم مثل منو تو که جای کفشامون زیر سیمانای پشت باغ عفیف آباده، همونجایی که اروم اروم ساخته شدنشو دیدیم اروم اروم پاتوقش کردیم، دلم برات تنگه اما دلم نمیخواد دیگه باشی... جایی نیست تو خوابگاه که باهات حرف نزده باشم جایی نیست که با صدات نرفته باشم با هندزفری قرمزی که داد میزد دارم با تو حرف میزنم، تو راهرو اون پله دومیه، تو نمازخونه، تو کتابخونه اون صندلی تهیه رو راهرو زیر پاگرد، اون بالا پشت بوم، تو آشپزخونه که صدام اکو میشد تو حیاط رو برگای پاییزی تو سرمای زمستون تو گرما خشک یزد تو تابی که ته حیاطه و تو شبایی که ماه کامل بود، اخ از ماه اخ از ماه که اینجا نزدیکه به زمین اخ از تو اخ از تو که ماه سیو بودی تو گوشیم اخ از تو که مثل ماه کم و زیاد میشدی دور و نزدیک میشدی و من کل اسمونو باید دنبالت میگشتم اخ از تو عزیزم اخ...

بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم

بعد از ده روز حرف نزدن وقتی تازه از خواب پاشدم و هوا تاریکه وقتی اصلا تو فکرت نیستم یهو اس میدی که ماه رو ببین! تو میدونی حسم به ماه چیه میدونی تو این خوابگاه لعنتی فقط ماه ارومم میکنه میدونی یه نشونه و رمزه بینمون که یه چیز یه شکلو تو یه زمان میتونیم تو اسمون ببینیم میدونی چقدر وقتا بهت گفتم برو ماهو پیدا کن ببینش میدونی چقدر ازش عکس دارم میدونی چقدر وقتا پشت تلفن باهم ساکت شدیم و زل زدیم به ماه تو همه اینارو میدونستی و بهم گفتی ماه رو ببین، ولی نمیدونستی همین سه کلمه چقدر میتونه به همم بریزه، نمیدونستی زندگی یه جایی تو چندصد کیلومتری تو این قراره از نظم خارج شه، با دوست دخترت خوشی میدونم پس دیگه نخواه که منو نگه داری، استاتوس گذاشتم که رفیقام تو روزای سختم نیستن پیشم ولی من تو روزای سختشون بودم، با تو بودم، با تویی که پارسال دقیقا همین موقعا شکست عشقی خورده بودی مثلا و انقدر حالت بد بود که به زور حرف میزدی، حرفاتو گوش دادم برات مرهم بودم ولی تو چی؟ نمیگم نبودی، بودی، ولی کم ولی دور ولی یه جور گنگ...ما ادما خودمون باعث میشیم دورمون خلوت شه، هم تو هم من، دیگه راهی نمونده و باید تموم شه این رابطه مریض، همین حالا که نزدیک یلدا ست همین حالا که کم کم تولدامون نزدیک میشه، قبل اینکه دوباره این چیزا وصلمون کنه به هم باید تموم شه همه چی عزیزم...

دور تر

ازت هیچ انتظاری ندارم، حوصله تم ندارم حتی، ازت خسته م خیلی خسته، و در واقع بی انگیزه ام بی انگیزه م کردی انقدر که هیچ چیز برات مهم نیست و هی میگی مودم همینه، دور میشم دور میشم دور میشم...

مودی

میدونی درست وقتی شروع کردم به دوست داشتنت تو دست کشیدی از همه چی، دور شدی و عوض شدی انکار میکنی اما ذهنم و احساسام هیچوقت بهم دروغ نمیگن، حتی اگه بگی همون ادم قبلی حتی اگه حرفای قشنگ بزنی، منم دور میشم دور میشم و برمیگردم به جایگاه اصلیم، دوست عادی و معمولی، من همیشه تو زندگی ادما "جز" بودم استثنا بودم ف میگفت به همع دروغ میگم جز تو، ش میگفت با همه بی تفاوتم جز تو، تو میگفتی حرف هیچکسیو گوش نمیدم جز تو، عزیزم برای من جز نبودن خیلی سخته برای من دوست عادی بودن خیلی سخته و تو اینو بهتر از همه میدونی، تویی که راحت میتونی بذاری کنارو بی حس شی، دقیقا توی مودی و خسته

نمیفهمی

از به بعد خطاب به تو اینجا مینویسم، چون به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن...