چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی...
- پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۲۶ ق.ظ
غمت داره منو با خودش میبره به گذشته بودنت
به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد»
گفتم: همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم
همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق می افند همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق میافتد همیسه پیش اط انکه فکر کنی اتفاق میافتد همیشه پیش از آنگه....همیشه..فکر کنی.... اتفاق افتاده بود ذیگر تمام شده بود تمام شده بود باید برای خودم تسلیتی بفرستم چرا که غمت مرا خواهد کشت
به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد»
گفتم: همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم
همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق می افند همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق میافتد همیسه پیش اط انکه فکر کنی اتفاق میافتد همیشه پیش از آنگه....همیشه..فکر کنی.... اتفاق افتاده بود ذیگر تمام شده بود تمام شده بود باید برای خودم تسلیتی بفرستم چرا که غمت مرا خواهد کشت
- ۹۸/۱۰/۱۹