ویرگول

،

ویرگول

،

من فکر میکنم آدم هایی هستند که به کوتاهی ظاهر شدن ویرگول در جمله، می‌آیند و معنی زندگی را بهم میریزند!

نویسندگان

از خوابگاه

خوابگاه باعث میشه وابسته ادمایی شی که نباید باشن تو زندگیت خوابگاه باعث میشه پناه بیاری به ادمای قدیمی به ادمای آشنا به ادمای دور

یو آر دای این می

دیگه دوستت ندارم و این یعنی تو ذهنم مردی حتی اگه همه چی ادامه پیدا کنه

Huge

ف میگه سخت نگیر خودتو نگیر ازاد باش رها باش حساتو رها کن ولی خودش از همین حسای رهاش سه نفرو از دست داد...
خواب دیدم ازدواج کردم و آخرین لحظه اومدم بغلت کردم کاری که هیچوقت نکردم، یه بغل محکم پر از درد و حس، چون هم من نمیخواستم هم تو اما هیچکدوم نمیگفتیم مثل الان

مرسی!

تو از اون مدلایی که داری میمیری از عشق ولی بهت بگه عاشقتم دور میشی میگی چیییی؟

یه فرصت دیگه

آخرین فرصت یعنی من هنوز دوستت دارم ولی دیگه باورت ندارم برام اون باورو دوباره ایجاد کن و جوری اینکارو کن که دیگه از بین نره...

دلگیرم، دل گیرت ام

یه وقتایی ازت متنفر میشم یه وقتایی عاشقت میشم یه وقتایی برام مهم نیستی یه وقتایی دنیارو به خاطرت به هم میریزم یه وقتایی اروم میشم باهات یه وقتایی آشفته یه وقتایی ازت دلگیرم یه وقتایی مثل الان...

حمایت

یه روزایی انفدر اتفاقای مختلف میفته که شب وفتی میخوای چشماتو بذاری رو هم فکر میکنی چند روز گذشته یه روزایی انقدر شلوغه که هر لحظه ش یه اتفاق جدید میفته و هی کش میاد مثل ادامس دارچینی که زبونتو میزنه... اون روزا من فقط دوست دارم شب شه برات دونه دونه اتفاقا رو تعریف کنم و توهم اخر همش بگی مهم نباشه برات بگی فدای سرت بگی گور باباشون و انقدر چرت و پرت بگی که اول عصبانی شم و بعدش کم کم خنده م بگیره

دیالوگ

( من)+ اگه فراموشی بگیرم چیکار میکنی یا چی میگی که تورو یادم بیاد؟
- باور دارم اگه فراموشی بگیری یا بگیرم بازم همو فراموش نمیکنیم...



امروز هی خوندم حرفتو و هی بغض گلومو فشار داد، منو یادت رفته، بدون اینکه فراموشی بگیری حتی...

خواب نمیبرد مرا

یه مسیر پیاده روی تازه ساختن، باید میبودی لعنتی، باید میبودی تا همه شو باهم پیاده بریم، همین موقعا که شبا خنکه و از سمت باغ اکسیژن سرریز میکنه تو مسیر، همین وقتا که هنوز کسی اینجارو پیدا نکرده و خلوته، باید میبودی که راه بریم که بدوییم که حرف بزنیم همه ی راهو... دلم برات تنگه، خیلی تنگ، اونقدر که شبا خوابم نمیبره و میدونم توهم همینطوری، این شاید نفرین من بود...
شبا به این امید میخوابم که خوابتو ببینم، مسخره ست نه؟
تو شبا با فکر کی میخوابی؟
وقتایی که بهم فکر میکنی حس میکنم، تپش قلب میگیرم، نباید اینجوری میشد، نه؟
دلم تنگته رفیق، نیمه راه بودی ولی رفیق بودی، حالا تنهایی تا چند روز دیگه دهنشو باز میکنه و منو می‌بلعه، مطمئنم...