یه روزایی انفدر اتفاقای مختلف میفته که شب وفتی میخوای چشماتو بذاری رو هم فکر میکنی چند روز گذشته یه روزایی انقدر شلوغه که هر لحظه ش یه اتفاق جدید میفته و هی کش میاد مثل ادامس دارچینی که زبونتو میزنه... اون روزا من فقط دوست دارم شب شه برات دونه دونه اتفاقا رو تعریف کنم و توهم اخر همش بگی مهم نباشه برات بگی فدای سرت بگی گور باباشون و انقدر چرت و پرت بگی که اول عصبانی شم و بعدش کم کم خنده م بگیره